پیش نویسِ مانیفستِ انجمنِ ادبیِ سوشیانت

ساخت وبلاگ

 

یک زمانی، به همراه دوست و رفیقم ایمان مختار، اندیشه‌ها و طرح‌های بزرگی در سر داشتیم. می‌خواستیم نشست یا انجمن ادبی راه بیندازیم. آدم‌های صاحب نام را دعوت کنیم و به قولی حرکتی کنیم. اسم نشست یا دورهمی یا حلقه یا مجمع ادبی‌مان را هم گذاشته بودیم سوشیانت! همان نام اوستایی که در دین زردشتی نجات‌دهنده‌ی واپسین است. اما... امان از این اماها! چرخ به مرادِ دل ما کم چرخید. یادداشتِ پیشِ رو، پیش‌نویسِ مانیفستِ نشستِ سوشیانت است که بنده نوشته بودم و گویا در سال 2014 میلادی، یا همان 1393 شمسی برای دوستم ایمان، ایمیل کرده بودم. پاک یادم رفته بود که چنین چیزی نوشته‌ام. چون وقتی چند روزِ پیش از توی ایمیل‌هایم پیدایش کردم، به سختی یادم آمد که روزگاری چنین طرح‌هایی در ذهن جوان‌ترمان بوده است. پیش‌نویس را با اندکی ویرایش در رسم‌الخط منتشر کرده‌ام.

نیت استوار شدن بر رگه‌های زبانی‌ست که گویا رو به خشکیدن گذارده و باستانی‌اش (آرکاییک) می‌نامند. حال آن که پس راندن‌اش بی هیچ گفتگویی منجر به کوچک شدن دنیای زبانی و نهایتا جهانی که قادر به شناخت‌اش باشیم می‌شود. و از آن جا که انسان با سنگ زبان به محک جهان می‌رود، کوچکی دنیای‌اش ریشه در محقر شدن زبان‌اش دارد. - علل این محقرشدگی و چرایی این که ما این گونه می‌انگاریم فقط و فقط با شناختی تطبیقی میسر است که در صدد مکتوب و مستدل کردن‌اش هستیم -  هدف واگشتن صرف به زبان گذشته نیست، که این به خودی خود سفیهانه است. همچنان که کنار نهادن‌اش. بلکه رویکردی خواهد بود (اگر بتوان آن را رویکرد نامید) که سعی‌اش بر آشنایی و استفاده از الفاظ متون کهن و محق دانستن اصل زبان در به کارگیری تمامی ظرفیت‌های جدید و قدیم‌اش برای قدرتمندتر کردن نگاه امروز ادبیات - خاصه شعر -  به جهان است.

    این حتی مبحثی التقاطی هم نخواهد بود یا آنچه بر اثر دلزدگی از سبک هندی در دوره‌ی بازگشت پیش آمد. چراکه در همین نزدیکی‌ها و در دهه‌های پیش (منظور سی و چهل و پنجاه است) تجربه شده و شاهد و واقف طنین‌اش در اذهان ملت بوده‌ایم. و آنچه را که تغییر زبان و ادبیات و امر متغیر نامیده  می‌شود و امروزی‌ها پی‌اش را گرفته‌اند، حجتی آشکارتر از متون چاپ شده و دست و پا زدن ناشیانه‌شان نیست. ادبیاتی که رمقی برای نقد دنیای امروز و به چالش کشیدن‌اش ندارد و حتی حرفی برای گفتن ندارد و بیشتر از آن نیروی ماندگاری در ذهن مخاطب را ندارد. (برای مثال می‌گوییم: به کتاب‌فروشی بروید و کتاب شعر سال را بخرید. بخوانید و بخوانید و بخوانیدش. آیا پس از چندی که گذشت چیزی از آن را به یاد خواهید داشت؟ یا آن‌سان شگفت‌آور خواهد بود که قلقلکتان بدهد برای دوباره خواندن‌اش ؟ اگر جواب‌تان نه باشد علت دارد که این گونه است و ما در پی همین چرایی هستیم. جواب آری هم که دلیل همین نوشتار است) به علت همان گریزِ خواسته و ناخواسته از بخشی از زبان که در مباحث دانشگاهی ادبیاتِ کلاسیک‌اش می‌خوانند و شاعران محترم و محترمه روی‌گردان از آنند. چگونه می‌توان زنجیر پیوستگی با پیشینه‌ی ادبی خود را پاره کرد و انتظار پایایی نیز داشت.

    اصرارِ عجیب ادبیاتی‌های امروز بر این که زبان نوشتار می‌باید به زبان روزمره‌ی مردم امروز نزدیک شود کار را به آن جا کشانده که متن ادبی امروز تفاوتی با زبان گفتار ساده‌ی مردم ندارد. آیا این مسیری‌ست که ادبیات می‌باید می‌پیمود؟ آیا رسالت ادبیات به مردم نزدیک شدن است؟ و بهای این نزدیکی کاستن و خرد کردن غنایی باشد که ادبیات را طی قرن‌ها از آنچه در کوچه بازار گذشته سوا کرده است؟ آیا اساسا امر خلاقه در پیوند یک طرفه با عامه‌ی مردم است؟ منوال اگر همین باشد در صده‌ی بعد باید شاهد نقد هنرمند از سوی مردم باشیم و عیار آنچه باشد که مردم می‌پندارند و حکما زمانی که حافظ شد طلایه‌دار ذکاوت و ادبیات این مرزوبوم، و مردم تا قرن‌ها بعد جایی برای دیوان‌اش روی طاقچه‌هایشان باز کردند، دنباله‌روی حافظ بوده است از مردم نه پیشاهنگی خود او و ریسه شدن مردم از پی‌اش. و حتی نه تمام آنچه در مسیر عمر تمدنی مبدل به خاصه‌های فرهنگی‌اش شده (archetype) و رسالت هنرمند همان پیوند دادن خاصه‌های فرهنگی و بومی ملتی با مقوله‌ی هنر باشد و مانایی‌اش. و لابد اینکار را هم مردم می‌کنند نه هنرمند. گرد سخن امروزی‌ها (امروزی‌ها که می گوییم غرض شاعران و نویسندگان و اساتیدی هستند که همت کرده و ادبیات را اینگونه پنداشته و هدایت کرده‌اند!) اگر بنشینیم در حقیقت هنرمند شخصیت آن را ندارد که تبدیل به جوهره‌ی باروری ملت‌ها شود. که این جوهره خود مردم‌اند. و این قصه سر درازی دارد که از این مجال بیرون است.

 

Archetype: در زمینه‌ی هنری: به هر ایماژ (صورت ذهنی یا خیال) یا موتیف، یا الگوی تماتیک (تمی یا مضمونی) اطلاق می‌شود که منظما در تاریخ، ادبیات و دین یا شیوه‌های عامیانه وجود داشته است؛ تا آن جا که نیروی رمزی فرارونده‌یی یافته است. – برای توضیح بیشتر این واژه به فرهنگ اصلاحات ادبی تالیف سیما داد مراجعه کنید.

از شعرهایم!...
ما را در سایت از شعرهایم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : falakhanedoran بازدید : 89 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 23:27