درباره‌ی رمان شب هول از هرمز شهدادی

ساخت وبلاگ

 

"آوانگاردی مسکوت در دلِ تاریخ"

رمان شب هول یکی دیگر از مغفول‌مانده‌های تاریخِ ادبیاتِ ایران است، که هنوز هم در قبال‌اش غفلت می‌شود. این غفلت هم ناشی از موقعیتِ تاریخیِ چاپِ رمان، (چاپ در سال 1357 و مصادف شدن با انقلابِ ایران) و هم ناشی از ساختارِ پیشرو (آوانگارد) و ضدرمان آن است که در نتیجه جمعِ خوانندگان و مخاطبان‌اش را بسی محدود کرده است.

          یقینا برایتان پیش آمده است که هنگامِ گوش دادن به آهنگی که بسیار دوست‌اش می‌دارید، ذهن‌تان پَر بگیرد و واردِ عوالمِ دیگری شود. آهنگ تنها نیشتری می‌زند، و شما یادِ عشقِ شیرینِ نوجوانی می‌افتید. نُتی یا تحریری یگانه و با لحنی خاص یا ادای کلمه‌ای با بارِ معناییِ دوگانه یا که صریح و مستقیم. یادِ دوره‌ای یکتا و ویژه از زندگی، یادِ لحظه‌ای شکوهمند با کسی، یا شاید یادِ تاریخ و قومیتِ بومی! این آخری قدری عجیب است؛ نه؟! گمان کنم تجربه‌ی شخصی‌ام در مواجهه با چنین تجربه‌ای از گوش دادن به موسیقی را هنگامِ شنیدنِ "مرغ سحر" احساس کرده باشم. چه احساس کرده‌ام؟ اندرونه‌ی تاریخِ ملتِ ایران را. دلتنگی‌های اقوام این مرزوبوم را. غربت‌ِ غریبِ ایرانی‌ها را. تک‌افتادگی و نسیان را. رنج بر دوشِ این ملت را. عشق‌ها را. موییدن‌ها را. زاری‌ها و زرمه‌ها را. و فلات‌ها، کویرها، کوه‌ها و جنگل‌ها... و عمقِ اندوهگینِ زبانِ گرانِ فارسی را و بسیاری دیگر که شاید تنها در حینِ گوش دادن به مرغِ سحر، آن هم با صدای شجریان، رخ دهد و پس از آن وجود نداشته باشد.

          به عقیده‌ی من، و علی‌رغم تمامِ تفسیر و تحلیل‌هایی که پیرامونِ رمان شب هول، نوشته‌ی هرمز شهدادی وجود دارد، این رمان خروجیِ چنین حسی در گوشِ نویسنده‌ای است که از دلِ جُنگ ادبیِ اصفهان بیرون آمده است. جُنگی که هوشنگ گلشیری پی و ریشه و سنگ‌بنایش در دهه‌ی چهل بود، و سکویی برای انتشارِ آثار و افکارِ نوین و پیشروی ادبیاتِ ایران تا دو دهه بعد شناخته شد.

          برگردیم به ایده‌گیریِ رمان شب هول از مواجهه با مرغِ سحر. بنده گمان دارم که هرمز شهدادی هم همچون من و هزارانی دیگر، هنگامِ گوش دادن به این قطعه‌ی عجیب (البته اشاره‌ی شهدادی در رمان به قطعه‌ی مرغ سحر، به نسخه‌ای است که قمر‌الملوک وزیری خوانده است، اگرچه او هم در مواجهه با قطعه، به بوی ماندگیِ کلمات، به حال و هوای تاریخ داشتنِ آهنگ و غمِ جاودانه‌ی آن اشاره می‌کند) به رخنه‌ها و سوهای عجیبی در ذهنِ خود برمی‌خورده است. در واقع می‌خواهم بگویم ایده‌ی نوشتنِ رمان شب هول و نوع شکل‌گیری‌اش از همین حس و برخورد سرچشمه گرفته است. دارم به رخنه‌ها و نقب‌هایی در ذهنِ شهدادی اشاره می‌کنم. او هم پرت می‌شده. با مرغِ سحر به دوره‌های عجیبی نقب می‌زده. به گذشته‌اش سفر می‌کرده و آن را در پستوی ذهن‌اش مرور می‌کرده و تصویرها و احساس‌ها و قصه‌ها را به یاد می‌آورده است. و آیا این اتفاقی ا‌ست که رمان شب هول در فاصله‌ی ابتدا و انتهای همین قطعه روایت می‌شود؟ آیا شباهت و تکرارِ کلمه به کلمه‌ی آغاز و پایانِ رمان، از روی تصادف است؟ چیزی که بنده را به پیگیریِ چنین طرحی برانگیخت، نشانه‌های این سیرِ غرق شدن در گذشته در خودِ رمان است. در واقع ذهنِ من غرابتِ ملموسی با نفوذ به لایه‌های ذهنی و تاریخی، به سببِ گوش دادن به این آهنگ احساس کرده است. مساله زمانی جالبِ توجه خواهد شد که بدانیم اغلبِ کسانی که به این آهنگ گوش فرا می‌دهند و دل به دل‌اش می‌دهند، چیزی مشابه را لمس می‌کنند.

 

        

  می‌توان ساختارهای گوناگونی را برای شب هول متصور شد. یا حتی بی‌ساختاری‌اش را پی گرفت که این خود ناشی از رویکردِ نویسنده، و نه درهم ریختگیِ معلول از ناپختگیِ قلم است. (برای این ادعا دلایلِ کافی از خودِ رمان و همچنین نقدهای ادبیِ هرمز شهدادی در مجلاتِ آن سال‌ها و آشنایی او با جریان‌های پیشروی ادبیات جهان وجود دارد) ساختاری که بنده برای طرح داستانیِ شب هول تصور کرده‌ام، ساختاری تودرتو یا برخال (Fractal) مانند است. به این معنی که رمان پیوسته از سطحِ حاضر به سطحی در زیر (یا به سطحی در درون) می‌رود. این درون و سطحِ زیرین همان گذشته است. گذشته در معنای صریحِ بازگشت به زمانِ تاریخیِ عقب‌تر. (اگرچه به سبب همان ساختارگریزی‌یی که در مشخصه‌های جنبشِ ضدِ رمان هست، رمان هرگز اجازه‌ی بدل شدنِ این امر به چیزی از پیش معلوم و پیاپی را نمی‌دهد) از زندگیِ یکی از شخصیت‌ها (اسماعیل) به دورانِ کودکی‌اش. از کودکیِ‌ اسماعیل به زندگیِ پدرش (ابراهیم). از زندگیِ بزرگ‌سالیِ پدرش به کودکیِ پدرش. از کودکیِ پدرش به روستا و محلِ زندگیِ قومی‌شان (نصیرآبادِ اصفهان). و از محلِ زندگی، به تاریخِ اصفهان؛ که در صفحاتی عینا از کتابِ "نصف جهان فی تعریف الاصفهان" از محمد مهدی بن محمدرضا الاصفهانی نقل می‌شود. و در چنین صفحاتی شب هول از قالبِ رمان به معنای مرسوم‌اش خارج می‌شود و مخاطبِ عادی را آشکارا پس می‌زند. که ظاهرا چنین مشخصه‌یی را می‌توان آشکارا در آثارِ نویسندگانِ موسوم به "رمانِ نو" یا Antinovel یافت. عمده‌ترین شاخص‌های این رمان‌نویسان تخطی و درهم شکستنِ قواعد و قراردادهای آموزش داده شده برای رمان‌نویسی و سردرگم کردن مخاطب در شناسایی راوی است؛ و اساسا حتی از طرح‌های داستانیِ موجود در خود هم می‌گریزند؛ و در واقع به آن اهمیت نمی‌دهند و به این شکل بی‌معنی بودن داستان‌ها و زندگی را هدف می‌گیرند.

          رمان شب هول اینچنین جسورانه، آوانگارد و ضدِ رمان است. و اساسا به نظر نگارنده، به همین دلیل هم از مهم‌ترین رمان‌های فارسی بایدش دانست. با ساختاری که شب هول دارد، نه فقط 40 سالِ پیش، که هم اکنون هم بسیار جلوتر از نُرمِ رمان‌نویسی ِ فارسی ایستاده است. این امر نه صرفا به خاطر به کارگیری تکنیکِ جریال سیال ذهن، یا هذیان‌گویی‌های شخصیت‌ها و گم کردن خط زمانی و تداعی‌هایی که کلمه‌های مشابهی همچون "کمل" (نام نوعی سیگار، معنی انگلیسی آن به شتر، و نام یک عطاری) به نویسنده عطا کرده تا مخاطب را سر بدواند، که شب هول با باز کردنِ مسایلی همچون یک مقاله سیاسی اجتماعی در دلِ داستان و نظرگاه‌هایی بسیار قابل تامل در این‌باره‌ها، یا استفاده از زبانِ محاوره و رکیک‌گوییِ ناتورئالیسی‌اش، که به دلیل سانسور در جمهوری اسلامی 40 سال است به محاق رفته، باز هم از نمونه‌های ممتاز رمان فارسی شمرده خواهد شد.

         ستاییدنِ رمانِ شبِ هول به عنوان یکی از برجسته‌ترین رمان‌های مدرنِ فارسی، و کم‌توجهی و سانسور شدن و در پستوی تاریخ ماندنش یک طرف، زندگیِ خودِ هرمز شهدادی و دیگر هرگز دست به قلم نشدنش نیز یک طرف. شاید بخش اعظم آنچه شب هول را بیش از پیش به رمانی یگانه در تاریخ ادبیات ایران بدل کرده است، همین زندگیِ راز‌آلود و سکوتی‌ست که شهدادی برای همیشه برگزید. چیزی که عاشقانِ ادبیات را به خیال‌پردازی وامی‌دارد که دریغا چه می‌شد اگر شهدادی باز هم می‌نوشت و چه‌ها که می‌توانست از قلمش بیرون طراود.

 

از شعرهایم!...
ما را در سایت از شعرهایم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : falakhanedoran بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 11:46