سنگر سکوت نیست، در جنگ با شغال*. دیگر بادِ گندِ معدهی پُرعنِ تاریخ حالبههمزن شدهست، و تاریخ همیشه همهچیز را هضم کرده است. آنچه مسلم است، خالی شدنِ معده است. تفاوتی نمیکند آنکه معده را اشغال کرده چه یاوههایی به هم میبافد و چقدر خیال برش داشته که در معده ماندنیست. (در آن صورت هم هرچه بیش از اندازه بماند، میگندد. و حال بوی تعفن است که در شهر پیچیده) با این همه مهمتر از سکوت نکردن، از یاد نبردن است. اینکه اگر سکوت کردی اما...
اما نرود یادت
آن روز که خندانی
آن روز که از شادی، باران بهارانی
آن روز که آزادی
آن روز که باور کن
آن روز که شوریده، رقصندهی میدانی
آن روز که خون ارزان بر خاک نمیریزد
آن روز که جان جان جان… با قهقهه میخوانی
آن روز که ما بردیم بزمست به برزنها
میچرخی و پاکوبان غرق بوسه بارانی
آن روز که نزدیکست
آن روز که یادش خوش
آغوش پس از آغوش ریسههای طولانی
آن روز ولی از ما یادی به میان آور
رفتیم غریبانه بیصدا و پنهانی
از یاد نبر خون را، خونی که شتک میزد
خونی که از آن آمد فردات چراغانی
یک جرعه بنوش آن روز
با خنده بنوش آن روز
یاد مردگانی که زندهاند و میدانی
کجایید ای شهیدان خدایی
این آهنگ محسن نامجو را، که برای کشته شدگان آبان 98، از کوه های مریوان تا نیزارهای ماهشهر خوانده، از اینجا گوش کنید.
* از آهنگ "یواشکی" شاهین نجفی از آلبوم "ص".
از شعرهایم!...
ما را در سایت از شعرهایم! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : falakhanedoran بازدید : 95 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 3:04