سپیدمویی چندی پیش داستانی برایم نقل کرد. داستانی از پیش از انقلاب. موقعی که مریض شده بود و مجبور بود از یکی از روستاهای همدان به شهر برود تا دکتری پیدا کند. روستایشان پزشک نداشته. در همدان به بیمارستانی دولتی میرود. معاینه میشود و پزشک از او میخواهد که به پذیرش برود و هزینهی معالجه را بپردازد. پیرمرد میگوید: بنده پولی در بساط ندارم. قدری ته جیبم هست که به روستایم برگردم. کسی در گوشش زمزمه میکند که اگر با رئیس بیمارستان گپی بزند، او حاضر است این درمان را رایگان برایش حساب کند! و همین میشود. رئیس بیمارستان مناعت به خرج میدهد و هزینهای از او نمیگیرد.
القصه هنگام برگشت، یک افسر شهربانی هم در ماشینی که مرد سوارش شده بوده، مسافر بود. گفتوگو کرک میاندازد و سالمند میگوید که به بیمارستانی دولتی رفته و کسالتش برطرف شده است. افسر شهربانی برمیگردد میگوید، پولی که ازتان نگرفتند؟! مرد سر تکان میدهد که نه؛ نگرفتند. افسر اصرار میکند که اگر پولی ازتان گرفتهاند برگردیم تا حقتان را بگیریم. آنجا بیمارستانی دولتی است. یعنی که برای من و شماست و حق گرفتن هیچ هزینهای از شما را ندارند. پایان روایت!
یقینا هر کسی از این دست داستانها بسیار در آستین و خاطر دارد. عجب نیست که این داستانها همه به قبل از انقلاب برمیگردد و هرچه از پس از انقلاب نقل میشود آزار است و شر است و دستِ تطاول؟ حال چند سوال:
چه میشود که از آن دمودستگاه دولتی، از آن رئیس بیمارستان بلندنظر، از آن افسر شهربانی مسئول و بالاخواهِ مردی روستایی، به چنین فلاکتی میرسیم که به هنگام شیوع ویروسی کشنده در کشور، مردمش ماسک و الکل و دستکش احتکار میکنند و لیمو ترش و سیر را به 10 برابر قیمت به یکدیگر میفروشند. چون احتمالا فایده دارد و البته سود. (توجه داشته باشید که نظیر این رفتارها بین صاحبمنصبان و مردمان این کشور هزار هزار در گوشهکنار این خاک رخ میدهد. تلختر و حیرتبارتر) این چنین کفتارصفتییی از کجا ناشی میشود که ما به آن دچار شدهایم؟ و چنین با دندانی آزمند و گرسنه به درماندگی یکدیگر نظر میکنیم تا وقت دریدن سررسد. آیا این صفات شیطانی و حیوانی را باید معلول تربیت و فضایی فرهنگی و اجتماعی دانست که دستپخت حکومتی پرادعا و به قولی جمهوری اسلامیست؟ آیا با توجه به دولتی بودن همه چیز (از آموزش و پروش گرفته تا ورزش و سلامت و فرهنگ و غیره) و تمامیتخواهی و جاری کردن دیدگاههای جناحی و رادیکال در تمام سطوح، میتوان مدعی این بود که چنین پدیدهای، دستاورد مستقیم حکومت جمهوری اسلامی است؟
طرف دیگر ماجرا حکومت حاکم است که در برابر این بحران جهانی، دستبسته و لابهکنان مسئولیتی را که متوجه خود اوست، بر دوش مردم و پرستاران و پزشکان میگذارد و با ربط دادن گوز و شقیقه، این وضعیت را به وضعیت جنگ ربط میدهد. نزدیکترین ربطش این است که اینان ویروس کرونا را نیز دشمن تشخیص دادهاند و این نخستین تشخیص در مغز و ملاجِ سفیه اینان است. یا بهتر است بگوییم تنها راهکار موجود در ذهن تکبعدی اینان، برخورد فیزیکیست که جنگ اعم از آن است. هیچ نشانی از تدابیر مدیریتی و پیشگیرانه مشاهده نمیشود و هرچه هست محول کردن این امر به مردم است. متخصصان و داهیان این امور میدانند که دولت در پیشگیری و جلوگیری از انتشار این ویروس کمترین کارها را به جان پرناز خویش روا میدارد.
چه حکومتی... حکومتی که برای پیش بردن سیاستهایش (22 بهمن و انتخابات مجلس) اعلام ورود این ویروس به مملکت را حداقل با دو هفته تاخیر اعلام میکند. (دوره ابتلا به کرونا تا عیان شدن دو هفته طول میکشد، و نخستین مرگ در اثر کرونا 1 اسفند اعلام شد) و پس از آن هم هیچ واکنش درخور توجهی برای مهارش انجام نمیدهد. (حتی در صحنههایی مانند لیگ فوتبال به شکل کمدی همچنان اصرار به برگزاری مسابقات دارند) چه میشود؟ آمار بالای درگذشتگان. چگونه این درگذشتگان به تدابیر نکرده مرتبط میشود؟ هوشنگ پوربابایی، وکیل پایه یک دادگستری در روزنامه شرق نوشته است:
قانون مجازات اسلامی در مواد ۴۹۲ و ۴۹۳ مصوب سال ۹۲ در این زمینه حکم صریحی دارد. اما آنچه درباره موضوع مورد بحث مصداق مییابد ماده اخیر است که اشعار میدارد: «وجود فاصله زمانی، میان رفتار مرتکب و نتیجه ناشی از آن، مانع از تحقق جنایت نیست، مانند فوت ناشی از انتقال عامل بیماری کشنده که حسب مورد موجب قصاص یا دیه است حکم این ماده و ماده (۴۹۲) این قانون در مورد کلیه جرائم جاری است.
آیا به بستگان آن مردگان، دیه میدهند؟ با تاسف و شرمساری، پاسخ بیلاخیست تلخ! آیا فضایی که حکومتها در کشور به شکلهای گوناگون (قانون، محیط شهری، محیط درمانی، پرسنل دولتی، شرح وظایف، حرمت به مقام انسان و دست کم به هموطن، فرهنگ و...) جاری میکنند، در نوع نگاه مردمش به زندگی و هستی و انسانها دخیل نیست؟ مگر میتواند نباشد؟ آن وقت با چنین مایهای از پلشتی و پستی فراگیر در میان مردمان و بالایییان، بیاییم مدعی این باشیم که بعد از 41 سال حکومت، دستاوردها داریم؟ دستاوردتان همین بس که میلیونها انسان پسشاشیده دارید که همچون داستانهای آخرالزمانی به هیچِ هم رحم نمیکنند و چون سگانی هار و کرکسانی چرخان، تنها به بزنگاههای کسب سود کوفتیشان میاندیشیند. نه به هیچ چیز دیگر. دوست ندارم همه را به یک چوب برانم که انجام وظیفه بسیاری در همین دورانِ سیاه، بر کسی پوشیده نیست. اما این همه پلیدیِ سیستمی و مردمی را چگونه میتوان توضیح داد؟ در عین حال هرگز دوست ندارم پیش از انقلاب را به عنوان عیاری برای دولتی خوب بپندارم. که از هواخواهی دولتها سخت گریزانم. اما مقایسهی خوی مردمان طی این دو دوران، صحنهی قابل تاملیست از اثرات حاکمیتها بر مردمش. دست کم از رنگ باختن آن در این دوران.
با همهی این فیوضات و سبعیتها، سوال این است که آیا این مردم کاملا استحقاق چنین حکومتی را ندارند؟ پاسخ با شما. در آخر باید یادی کنم از حکایتی از باب اول گلستان سعدی، در سیرت پادشاهان، که میگوید:
درویشی مستجابالدعوة در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف(1) را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن. گفت: خدایا جانش بستان. گفت از بهر خدای این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیرست ترا و جمله مسلمانان را.
اي زبردست زیردستآزار
گرم تا کی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهانداری
مردنت به که مردم آزاری
1) حجاج بن یوسف ثقفی (۴۰ هجری/۶۶۱ م. ۵۹ هجری/۷۱۴ م) والی حجاز و عراق در روزگار بنیامیه و زاده طائف بود. فردی بود خونریز که هنگام زمامداری عراق هزاران نفر را از دم تیغ گذراند.
از شعرهایم!...
ما را در سایت از شعرهایم! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : falakhanedoran بازدید : 74 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 3:04