از شعرهایم!

متن مرتبط با «اجتماعی» در سایت از شعرهایم! نوشته شده است

فلاخن 22، استقبال از تنهاترشدگی یا هجویه‌ای بر اجتماعی زیستن

  •  گمان کنم هرچه سنم بیشتر می‌شود، خواسته یا ناخواسته –به اختیار یا به جبر- تمایلاتِ ضداجتماعی یا فردگرایانه یا جمعیت‌گریزانه نه‌تنها بیشتر در من رشد می‌کند، بلکه استوارتر می‌شود. این خصلت در من خلافِ آن چیزی‌ست که در عموم انسان‌ها دیده می‌شود که با سن‌دارترشدن تمام اندیشه‌های عاصیِ درون‌شان فروکش می‌کند و ابتدا محافظه‌کار و در آخر بیش و کم به موجودی ترسو بدل می‌شوند. این خصلتِ خود را نیز به استشهادِ شاعران به فال نیک گرفته‌ام که هرچه خلاف‌آمدِ عادت بود، قافله‌سالار سعادت بود[1].می‌دانم که احتمالا ممکن است ضداجتماعی بودن اساسا با فردگرایی و جمعیت‌گریزی متفاوت باشد و ریشه‌هایش از هم سوا، اما در نگاه من، ضداجتماعی بودن و ستیز با ساختارهای ناقص و قوانینِ به‌ظاهر متقنِ اجتماعی و پیکارِ پیوستۀ آشکار و پنهان برای تغییر، اصلاح‌ یا بازتعریف‌شان به فردگرایی، و متعاقبا به جمعیت‌گریزی منجر می‌شود. و در نهایت در بهنجارترین شکلش، شمایل یک درون‌گراییِ خشمگنانه –اگر تبدیل به ستیزه‌جویی‌ای برون‌گرایانه نشود- به‌خود می‌گیرد که احتمال می‌رود در هر برخوردِ کوچکِ انسانی، خود را بی‌پروایانه بروز دهد. در روانشناسی از آن با نام «خشم مزمن»[2] یاد می‌شود و گمان می‌کنند از فشار خون، لجاجت، بی‌حوصلگی، خودمحوری و خودسری، احساس عقده حقارت و تجربه‌های سرکوب‌گرانه در کودکی ناشی می‌شود. با اینکه از اینها فقط شمارۀ آخر را در خود تایید می‌کنم، اما به پیامدهایی که جامعه‌شناسان و روانشناسان از دچاران به خشم مزمن انتظار دارند، هر روز می‌اندیشم! من در روزنوشت‌های بسیارم طی بیست‌وخورده‌ای سال، این خشم را به «جانور درون» یا «گرگ درون» تعبیر کرده‌ام. این شاید همان نیرویی باشد که نهایتا بر زبانِ شخصیتِ تودار و محج, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها